Wednesday, April 24, 2002

آدرس برايم آشنا بود: شهرك غرب، �از5، خيابان سيماي ايران . قبلا يك شب را در اين آپارتمان خوابيده بودم. جاي دنج و راحتي بود كه جز خوابيدن، به هيچ درد ديگري نمي خورد.تقشه خانه شبيه راهروهاي دراز و ساكت هتل ها يود و اطاق ها جز موكتي بر ك� و كمدي بر ديوار و تختي در كنار، هيچ نداشتند. آن زمان شنيده بودم كه طبقه پايين اين پانسيون، يك اداره است اما دقيقا نميدانستم كجاست. حالا داشتيم مير�تيم همانجا:
رييس، يك مرد ميانسال قد بلند چهارشانه بود كه در داخل مبلمان ناهماهنگ اطاق كارش جا نمي شد. استقبال گرمي كرد و باصراحت گ�ت كه ما از آمدن شما به اينجا خوشحاليم. �يلمنامه اي راكه در روزهاي استراحت پزشكي نوشته بودم گذاشتم روي ميز. اصلا نه پرسيد كه اين دو ماه كجا بودي و نه به بقيه صحبتها گوش داد. دو ص�حه از �يلمنامه را خواند و گ�ت: ما همين بالا امكانات سكونت هم داريم. محل كار شما طبقه پايين و محل خوابتان هم طبقه بالا! ظاهرا كه اوضاع خيلي عالي بود.

Sunday, April 21, 2002

اقدام براي آغاز اين حكايت با يك خانه تكاني اساسي همزمان شد: د�تر كار كوچكي كه در دو سال گذشته گروه كوچك ما را به مهرباني پذيرابود اكنون ديگر جا براي سوزن انداختن نداشت! در بهمن ماه گذشته تصميم گر�تيم كه د�تر كار بزرگتري بگيريم ولي اقدام عملي براي اين كار موكول شد به �روردين. جستجوي محل مناسب دقيقا از روزي كه اين بلاگ را شروع كردم جدي تر شد و بالاخره ديروز اسباب كشي كرديم. روزي كه سرمست ازلذت اينترنت، اين تشكيلات كوچولو را راه اندازي كردم (مرداد76) نميدانستم كه تا اين حد زندگي مرا قبضه خواهد كرد. آن روزها من �قط ايمان داشتم كه اينترنت به زودي جاي خود را در زندگي ايراني باز خواهد كرد. همين! ديگر گوشم به هيچ حساب و كتاب محا�ظه كارانه اي بدهكار نبود. اما اينكه اينهمه علاقه و اطمينان ازكجاحاصل شده بود حكايتش طولاني است:

مهرماه 73 نامه اي به وزارتخانه �رستادم كه براي ادامه تحصيل دارم ميام تهران و دوست دارم كه در بخش �يلمهاي آموزشي وزارتخانه كاركنم. موا�قت كردند و اداره تبريز قراردادم را لغو كرد تا با تهران قرارداد ببندم ولي من نر�تم! يك عمل جراحي مستحبي داشتم كه قبلا وقت نشده بود انجام بدم. دو ماه طول كشيد تادوباره حالم جابياد و آماده بشم براي مسا�رت. حالا سوال اين بود كه تكلي� اين دو ماه غيبت از تهران چي ميشه؟


Thursday, April 11, 2002

دارم براي شروع، �علا زندگينامه رو ميذارم اين پايين وتم ص�حه را عوض ميكنم . اگه درست شد از �ردا مطالب رو شروع ميكنم.
سلام به همه دوستان سرزمين مجازي
از سال 1375 كه ارتباطم با رسانه شگ�ت انگيز اينترنت آغاز شد در جستجوي �رصتي هستم تا خاطرات و اندوخته هاي اين دوران را بازگو كنم ولي هيچگاه چنين �رصتي پيش نيامده است. اكنون كه اين كار را شروع مي كنم به اين معني نيست كه �رصتي ايجاد شده است. بلكه اگر بيش از اين تاخير كنم ديگر اندك خاطراتي هم كه به ياد مانده است به باد �راموشي سپرده خواهد شد. هر چندجنبه شخصي اين خاطرات بيشتر خواهد بود اما اميدوارم با همكاري دوستان بتوانم جنبه هاي عمومي آن را تقويت كنم. چنين باد .
This is start message.